همه شب نالم چون نی که غمی دارد که غمی دارد
دلو جان بردی اما نشدی یارم یارم
با ما بودی ، بی ما رفتی ، چو بوی گل به کجا رفتی
تنها ماندم ، تنها رفتی
چو کاروان رود فقانم از زمین بر اسمان رود
دور از یارم خون میبارم دور از یارم خون میبارم
فتادم از پا به ناتوانی ، اسیر عشقم چنان که دانی
رهایی از غم نمی توانم
تو چاره ای کن که می تونی
گر ز دل برارم آهی آتش از دلم خیزد
چون ستاره از مژگانم اشک آتشین ریزد
چو کاروان رود فقانم از زمین بر آسمان رود
دور از یارم خون میبارمدور از یارم خون میبارم
نه حریفی تابا غم دل گویم
نه امیدی در خاطر که تو را جوییم
ای شادی جان سرو روان کز بر ما رفتی
از محفل ما چون دل ما سوی کجا رفتی
تنها ماندم ، تنها رفتی تنها رفتی