/- 0 کامنت
/- 16 مرداد 1401
/- 536,146 بازدید
متن آهنگ باران تویی چارتار
از آسمانم ماتم ببارد
هراس بی تو ماندنم ادامه دارد
نمی نویسم ترانه بی تو
چگونه پر کشد خیال واژه بی تو
به لب رسیده جان کجایی کجایی
که برده طاقتم جدایی
باران تویی به خاک من بزن
باز آ ببین که بی مه تو من
هوای پر زدن ندارم
باران تویی به خاک من بزن
باز آ ببین که در ره تو من
نفس بریده در گزارم
مگر ندانی چو از تو دورم
بی راهه ای خموش و تار
بی عبورم
نمی توانم دگر بگویم
که من اسیر این خزان تو به تویم
به لب رسیده جان کجایی کجایی
رهی نمانده تا رهایی
باران تویی به خاک من بزن
باز آ ببین که بی مه تو من
هوای پر زدن ندارم
باران تویی به خاک من بزن
باز آ ببین که در ره تو من
نفس بریده در گزارم
باران تویی به خاک من بزن
بازآ ببین که بی مه تو من
هوای پر زدن ندارم
"چارتار "پرسه ی آوایی است به امیدِ هیچ
.سرگذشتِ لحظه هایی شبیه به هم
.از ترس گرفته تا امید
.از شک گرفته تا باور
.(باوری که کم سراغی از ما گرفت)
...طنینی و آوازی... شعری و شعوری... رقصی و عبوری
.اول هر ترانه زاده می شویم و آخرش زاینده
چند وقتی هست این شده رسم ما
" پیدا شدن "