/- 0 کامنت
/- 20 مرداد 1401
/- 427,790 بازدید
متن آهنگ من ندانستم محسن چاوشی
من ندانستم از اول که تو بی مهر و وفایی
عهد نابستن از آن به که ببندی و نپایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
روز صحرا و سماعست و لب جوی و تماشا
در همه شهر دلی نیست که دیگر بربایی
گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم
چه بگویم که غم از دل برود چون تو بیایی
ای که گفتی مرو اندر پی خوبان زمانه
ما کجاییم در این بحر تفکر تو کجایی
شمع را باید از این خانه به دربردن و کشتن
تا به همسایه نگوید که تو در خانه مایی
دوستان عیب کنندم که چرا دل به تو دادم
باید اول به تو گفتن که چنین خوب چرایی
عشق و درویشی و انگشتنمایی و ملامت
همه سهل است تحمل نکنم بار جدای
ز کمال ناتوانی به لب آمدهست جانم
به طبیب من که گوید که چه زار و ناتوانم
به گمان این فکندم تن ناتوان به کویت
که سگ تو بر سر آید به امید استخوانم