این سکوت و این هوا و این اتاق
شب به شب به خاطرم میاردت
توی این خونه هنوزم یه نفر
نمیخواد باور کنه نداردت
نمیخواد باور کنه تو این اتاق
دیگه ما با هم نفس نمیکشیم
زیر لب یه عمره میگه با خودش
ما که از همدیگه دست نمیکشیم
به هوای روز برگشتن تو
سر هر راهی نشونه میکشه
با تمام جاده های رو زمین
رد پاتو سمت خونه میکشه
من دارم هر روزمو بدون تو
با تب یه خاطره سر میکنم
با خودم به جای تو حرف میزنم
خودمو جای تو باور میکنم
توی این خونه به غیر از تو کسی
دلشو با من یکی نمیکنه
من یه دیوونم که جز خیال تو
کسی با من زندگی نمیکنه
تو سکوت بی هوای این اتاق
شب به شب به خاطرم میارمت
خودمم باور نمیکنم ولی
دیگه باور شده ندارمت